137b0X0:
» خطرناکترین نقطهی پل صراط
» مهلک ترین سلاح شیطان
» نسبيت زمان در قرآن
» دیدگاه قرآن کریم در خصوص زیتون ومقایسه آن با یافته های طب نوین
» قرآن و علم شیمی
» پیش از بستن چمدان
» دانلود تلاوت تصویری استاد کریم منصوری در افتتاحیه اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها
» سریع ترین جانوران دنیا(1)
» عکس
» نقش باران از زبان قرآن
» یک کشتی
» مهندسی شهرسازیمطلب ارسالی ازTanha
» دریایى كه ساحل ندارد!
» استخر
» رابطه با جنس مخالف از نگاه اسلام
» هشدارهای قرآن به گران فروشان
» با وفاترین افراد از نگاه قرآن
» دانلود قرآن کریم برای کامپیوتر
» نیایش درختان
» معرفی سوره ی حدید
یک قصه یک آیه
آن ها گوشت آدم خورده بودند
(کسانی که ایمان آوردند از بسیاری از گمان ها بپرهیزید که پاره ای از گمان ها گناه است و جاسوسی نکنی و بعضی از شما غیبت بعضی دیگر نکنید. آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد یا از آن کراهت دارید؟ از خدا بترسید که خدا توبه پذیر و مهربان است.)(سوره ی حجرات آیه ی 12)
هوای مدینه بسیار گرم بود مسلمانان به دستور پیامبر (ص) آن روز را روزه گرفته بودند.همه منتظر اذان مغرب بودند تا با اجازه ی پیامبر افطار کنند.صدا ی اذان سر تا سر مدینه را فرا گرفت .
مسلمانان برای بر پایی نماز و کسب اجازه برای افطار به طرف مسجد رفتند.بعد از تمام شدن نماز مردم یکی یکی به محضر پیامبر می آمدند و کسب اجازه می کردند و پیامبر به آنها اجازه افطار می دادند .
در این میان ، مردی سالخورده ، لنگان لنگان به سمت پیامبر(ص)آمد و گفت:«ای پیامبر خدا دو دختر دارم که هر دو روزه دارند و منتظر اجازه شما هستند تا بتوانند افطار کنند آیا اجازه افطار می دهید؟»
پیامبر(ص)نگاه معنی داری به مرد انداخت ولی پاسخی نداد.برای بار دوم مرد سوالش را تکرار کرد اما بازهم جوابی نشنید
مرد که از بی اعتنایی پیامبر تعجّب کرده بود، برای بار سوم سوالش را تکرار کرد . پیامبر فرمود : ( دختران تو که روزه نبوده اند . برای چه از من کسب اجازه می کنی ؟)
مرد با تعجب گفت : اما دختران من روزه دارند و از سحرگاه امروز تا کنون چیزی نخورده اند .
پیامبر فرمودند : چیزی نخورده اند ؟ آنها گوشت مردم خورده اند و تو می گویی چیزی نخورده اند ؟
مرد که از سخنان پیامبر چیزی متوجه نمی شد نگاهی به اطرافش کرد و گفت : یا رسول الله چگونه ممگن است که دخترن من گوشت مردم را بخورند ؟
پیامبر فرمود:به خانه برو و به دخترانت بگو تا آنچه در طول روز خورده اند بیرون بریزند ، تا بتوانی متوجه صحبت های مر بشوی .
مرد باسرعت از مسجد بیرون رفت و بعد از ساعتی در حالی که رنگ صورتش بر افروخته شده بود بازگشت . با عجله نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: «یا رسول الله وقتی به خانه رفتم دخترانم را مجبور به استفراغ کردم و با تعجب تکه ها ی گوشت را می دیدم که از دهان آن ها خارج می شد وقتی از آن ها سوال کردم که آیا چیزی خورده اید قسم خوردند که هیچ نخورده اند. پیرمرد از شدت تعجب ، عرق از پیشانی اش جاری شده بود . پیامبر نگاهی به او انداخت و فرمود :«خدا وند می فرماید اگر کسی غیبت فردی را بکند مانند این است که گوشت مردار او را خورده است دختران تو نیز امروز غیبت کرده بودند قسم به خدا یی که جانم در که جانم در دست اوست اگر آن ها از این گناه بزرگ توبه نکنند اهل آتش خواهند بود »
مرد در حالی که سرش را تکان می داد دست هایش را بر سر زد و با عجله به سمت خانه حرکت کرد تا دخترانش را از عاقب کارشان مطلع سازد.
منبع : ماهنامه ی قرآنی باران شماره ی174.
نظرات شما عزیزان:
نویسنده پست: admin
لینک دوستان:
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
پایگاه قرآنی
Quran 4 You و
آدرس
quran4you.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.