جستجو در وبلاگ



در اين وبلاگ
در كل اينترنت

پیوندهای روزانه
خوراک وبلاگ


با اضافه کردن خوراک ما به خبرخوان خود بدون مراجعه به وبلاگ از آخرین مطالب ما باخبر شوید.
امکانات جانبی

Powered By LoxBlog.COM

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 55350
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,

ورود به سایت

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,

آیا می دانید ؟  

بهترین خوردنی که در قرآن ذکر شده است (عسل ) می باشد

بهترین نوشیدنی که در قرآن ذکر شده است (شیر ) می باشد

آیا می دانید ؟

بزرگترین سوره قرآن دارای ۲۵۵۰۰ حرف می باشد

تعداد کلمات سوره تکویر برابر تعداد سوره های قرآن می باشد

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,

 

بهار، یادآور «یوم تبلی السرائر» است؛ روزی که رازهای نهانی آشکار می شوند، روزی که صاحبان راز در پیشگاه ذات احد، شرمسار و رسوا می گردند و انگشت می گزند.

بهار، فرصتی است برای برگشتن به خویش. در روایت آمده است: «إِذا رَأَیْتُمُ الرَّبِیعَ فَأَکْثِروُا ذِکْرَ النُّشُورَ؛ هنگام بهار، از قیامت و رستاخیز، زیاد یاد کنید».

بهار، تمرین جدول ضرب قیامت است.

بهار، فلسفه ساده ای است برای آنکه بدانیم زمین، عرصه کوچ است.

بودن ضرورتی است چنان که زمستان و مرگ ضروری تر آن سان که بهار.

معاد، جاذبه ای است که تو را بر می انگیزاند سبزتر از هزار بهار.

نیایش و پرستش

نوروز، روز نیایش یزدان در روز نو است و سپاس از اینکه سالی دیگر و زندگی تازه آغاز می شود. دعای معروفی نیز از معصوم علیه السلام نقل شده است که به هنگام تحویل سال، بر سرِ سفره هفت سین نوروزی خوانده می شود: «ای گرداننده دل ها و دیدگان، ای تدبیر کننده شب و روز، ای دگرگون کننده حال ها، حال ما را نیکوترین حال ها بگردان».

نوروز، روز برآورده شدن نیاز است. مفضل بن عمر می گوید: امام صادق علیه السلام در ضمن خبری طولانی فرمود: خداوند به حزقیل وحی فرمود: ای حزقیل! این روز شریف و با ارزش بزرگی است نزد من و قسم خورده ام که کسی در این روز، نیازی از من طلب نکند، مگر آنکه برآورده سازم و آن روز، نوروز است.

فرهنگ زیارت در نوروز

یکی دیگر از آداب معنوی نوروز، اجتماع مردم در مساجد و زیارتگاه ها و اماکن مقدسه برای انجام دادن نیایش های اسلامی است؛ آن هم به صورت جمعی و به هنگام تحویل سال. «زیارت»، نقش دگرگون ساز و تحول آفرین می تواند داشته باشد. در زیارت مولای متقیان علیه السلام می خوانیم: «السلامُ علی میزانِ الأعمال و مقلّب الأحوال.» اگرچه مقلب القلوب بودن و دگرگون سازی دل ها و حال ها، کار خداوند است، ولی خداوند، این ولایت را به «ولیّ خود» هم می بخشد. زائر در برابر آیینه تمام قد فضیلت ها می ایستد تا عیار خود را در آن بسنجد و خود را در برابر «میزان» قرار می دهد تا کم و کاستیِ خود را جبران کند.

زیارت می تواند نمودی از احساس شوق درونی انسان باشد.

می تواند نشانی از محبت و دلیلی بر عشق و علامتی از تعلق خاطر باشد.

زیارت، زبانِ علاقه و ترجمان وابستگی قلبی است.

زندگی بی محبت، خشک و سرد و بی روح است. منتهی باید محبوب ها و معشوق ها، شایسته محبت و عشق باشند و ارزش آن را داشته باشند که انسان، «دل» را خانه «حُبّ» آنان سازد.

نوروز و «صله رحم»

یکی دیگر از سنت های شایسته نوروز، دیدار از دوستان و بازدید از خویشان است که در پایداری دوستی و همیاری و نزدیکی روابط، بسیار مؤثر می افتد. دید و بازدید، از آدابی است که در فرهنگ اسلامی ریشه دارد و پیامبر خدا و امامان بزرگوار بر آن صحه گذارده اند.

«ألزِّیارَةُ تُنْبِتُ الْمَوَدَّة؛ دیدار و ملاقات، دوستی را در دل ها می رویاند».

غرض از عید نه آن است که ارباب کمال جامه ناز بپوشند به الطاف مزید
ای خوشا عید و خوشا دیدن یاران کهن که ز ایام کهن تازه کند عهد بعید

امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید: ارتباط با خویشان، اعمال را پاکیزه می کند، دارایی ها را افزایش می دهد و بلاها را دور می کند و مرگ آدمی را به تأخیر می اندازد.

نوروز و پشت پا زدن به کینه توزی های خویشاوندی

رسول گرامی اسلام می فرماید: «با آن که با تو قطع ارتباط کرده، ارتباط ایجاد کن و آن کس که به تو بدی کرده، به او نیکویی نما و حق را گرچه به ضررت باشد اظهار کن».

www.hawzah.net

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,

 

گوهر حُسن

زمین عربستان، آشنای گام های مردی است از جنس آسمان که در نگاهش ملکوت موج می زد و آیینش مهرورزی بود. اَبَرمردی که خُلق نیکویش مایه مباهات خدای سبحان و سریر شوکتش بر قلب های امتش استوار بود. خلیفة اللهی که کلیددار خزائن الهی و باب رحمت خدا بر زمین بود. پیامبری از جنس مردم که آسمانه نگاهش عرشی بود، ولی بر روی زمین بین بردگان غذا می خورد. آری، او رسول عدالت بود و برپا کننده داد که دنیا را توشه خویش نساخت، بلکه بدان غبار غمی از چهره مظلوم زدود.

سیمای پیامبر

چهره حضرت رسول صلی الله علیه و آله همچون ماه شب چهارده می درخشید و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود. با این همه، اندوهی همیشگی همچون هاله ماه به دور چهره فروزانش می چرخید. رنگ چهره آن حضرت سفید متمایل به سرخی بود. چشمان نافذ ایشان درشت و سیاه بود و ریش مبارکش انبوه بود. حضرت، پیشانی گشاده ای داشت. دندان های ایشان سفید و برّاق و اندامشان قوی و خوش نما بود. در هنگام راه رفتن گویی از بلندی به طرف پایین حرکت می کرد. هرگاه دستان مبارکش را به چیزی می کشید یا با کسی دست می داد، بوی خوش دستش تا مدتی به مشام می رسید.

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 بهمن 1390برچسب:,

 

بر می گشتیم... بعد از شانزده روز معطلی و این پا و آن پا کردن دو سه نفر از بزرگان شهر و پس از شنیدن آن همه توهین و تحقیر که کوچک است و بی تجربه و ما را به کشتن می دهد و....

جانم به لب آمده بود تا سپاه را آماده رفتن کنم. غصه شهادت پدرم کم نبود که کار شکنی عده ای مزید بر علت شد. دیگر توانی برای مقابله با آنها نداشتم. حرف حرف خودشان بود. هر روز بهانه ای می تراشیدند. یک روز کمی سن من، روز دیگر خرید وسایل جنگی و...

کم آوردم. هنوز آنها را متقاعد نکرده بودم که خبر آوردند «پیامبر خدا درگذشت.»

ناگهان نظم سپاه به هم خورد. بعضی ها تا خبر را شنیدند سمت مدینه دویدند و گروهی هم به احترام حرف پیامبر ایستادند تا من تصمیم بگیرم.

با آن سپاه به هم خورده و کم تعداد نمی شد به جنگ رومی ها رفت. راه چاره ای برایم نمانده بود. گفتم به شهر بر می گردیم تا ببینیم چه پیش می اید. از اردو گاه ما تا شهر راه زیادی نبود. اما آن روز بیابان کش می آمد و دور سرم می چرخید.

با خود زمزمه می کردم یعنی به همین راحتی ما را گذاشت و رفت؟ یعنی دیگر برای ما قرآن نخواهد خواند؟ حرف نخواهد زد؟ در کوچه ها راه نخواهد رفت؟»

وقتی چشم باز کردم او را در مدینه دیدم. با سپاهی اندک از جنگ باز می گشت. با بچه ها در کوچه مشغول بازی بودیم. نزدیک آمد و مرا چند بار بوسید و گفت آفرین دوست من. از آن روز شدم دوست پیامبر. کارم به جایی رسید که افراد خطاکار مرا نزد او به شفاعت می بردند و پیامبر خدا می پذیرفت.

همه بچه ها دوستش داشتند. پا پیچش می شدند تا هم بازی شان شود. بارها دیده یا شنیده بودم که خود را با چند گردو یا چیزی دیگر از آنها باز می خرید. حالا همان پیامبر برای همیشه رفته بود. شهادت پدرم آن قدر سنگین نبود که رفتن او آزارم می داد.

تازه داشتم می شناختمش. بخشنده ترین فرد عرب بود. خوشبو بود و عطر را دوست می داشت؛ تا جایی که بوی عطرش زودتر از خودش سر می رسید. کم صحبت می کرد ولی حرف هایش دلنشین و قابل فهم بود و به قولی که می داد پابند بود. وقت نماز کسی را نمی شناخت و هر کاری که در دست داشت رها می کرد و به مسجد می رفت. مهمان را عزیز می داشت و برای همسایه حرمت قائل بود.

در این فکر و خیال ها بودم که به شهر رسیدیم. مثل لشکری شکست خورده و سرافکنده. خودش پرچم جنگ را دستمان داده و راهی مان کرده بود. بیش تر افراد برجسته مهاجر را برای رفتن انتخاب کرده بود. اولین جنگ مهمی بود که خود در آن حضور نداشت. از علی بن ابی طالب هم خواسته بود در مدینه بماند. حالش روز به روز بدتر می شد و علی باید در شهر می ماند.

همین اوضاع بهانه دست دیگران می داد. می گفتند پیامبر ناخوش است و ما نمی توانیم او را با این حال در شهر بگذاریم و برویم. هر چه پیامبر اصرار می کرد زودتر راهی شوند فایده ای نداشت. کار به جایی رسید که پیامبر خدا کسانی که ازدستورش سرپیچی می کردند را نفرین کرد و گفت «هرکس با سپاه اسامه راهی نشود ملعون است.»

به من هم سفارش کرد زودتر راهی شوم و قبل از خبر حرکتم به روم برسم.

می دانستیم رفتنی ست. خودش می گفت امسال قرآن دو بار بر من نازل شده، بیش تر از قبل برای مردم سخنرانی می کرد. کوچک ترین فرصت را برای آموزش آنها مغتنم می شمرد. دلواپس مردم بود و آنها را از فتنه هایی که ممکن بود دامن گیرشان شود می ترساند.

هوای شهر نفس گیر و غیرعادی بود. اشک ها می ریخت و صدا ها به ناله بلند بود. همه کسب و کار را رها کرده و به این سو و آن سو می رفتند. بعضی ها هم در گوشه ای جمع شده و آرام آرام صحبت می کردند. مردی را دیدم که سراسیمه و گریان سمت مسجد پیامبر می رود. قدم تند کردم و به او رسیدم. تا مرا دید آه کشید. گفتم بعد از من در شهر چه گذشت؟ گفت: پیامبر ما را به خدا سپرد و رفت. در حالی که هنوز به او نیازمند بودیم. چند قدم که رفتیم گفتم دلم می خواهد آخرین خاطراتش را بشنوم. گفت: روزی قلم و کاغذ خواست تا وصیت کند. بعضی ها گفتند کتاب خدا کافی ست و عده ای اصرار داشتند سفارش را انجام دهند. تا این که پیامبر خدا آزرده شد و از آنان خواست منزلش را ترک کنند.

شبی به بقیع رفت و برای در گذشتگان از خدا طلب آمرزش و رحمت نمود.

روزی به خاطر حقی که ممکن بود از دیگران ضایع کند به مسجد رفت و تقاضای قصاص کرد.

گفتم کسی هم حقی بر پیامبر داشت؟ گفت سواده بن قیس ادعا کرد تازیانه پیامبر روزی به او خورده و خواست قصاص کند وقتی تازیانه را آوردند پیامبر پیراهنش را بالا زد و پیرمرد بدن برهنه پیامبر را به امید دوری از عذاب خدا بوسید و مردم را با این کار سخت گریاند.

نزدیک مسجد رسیدیم. عمر بن خطاب افرادی را دور خود جمع کرده بود و فریاد می زد: پیامبر خدا رحلت نکرده است بلکه مانند عیسی غایب شده و باز خواهد گشت.

علی بن ابی طالب پیکر پیامبر را غسل داد و کفن کرد در حالی که به شدت می گریست و می گفت: پدر و مادرم فدای تو که با فوتت رشته نبوت و وحی قطع شد. اگر مرا به صبر فرانخوانده بودی آنچنان می گریستم تا اشکم خشک شود. و این اندوه برای تو بسیار کم است و جز این چاره ای نیست.

بعد از این که پیکر پیامبر را برای دفن آماده کرد اولین کسی بود که بر آن نماز خواند. پس از او مردم دسته دسته می آمدند و نماز می خواندند. قرار شد او را در همان حجره که بستری بود دفن کنند. ابوعبیده جراح قبر را آماده کرد و علی و فضل و عباس پیکر پیامبر را در قبر نهادند و همه چیز تمام شد. و عده ای تازه از سقیفه بر می گشتند...

آسمان بر زمین سنگینی می کرد. شهر بیش تر به سرزمین ارواح شباهت داشت. دختر و نوه های پیامبر به شدت می گریستند و زن ها با آنان هم نوا بودند. مسجد و منبر هم التیام بخش نبود. باید جایی می رفتم و تا می شد بر این فراق اشک می ریختم.

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 دی 1390برچسب:,

 

                                                                   کلید بهشت در سوره حمد

 

سوره حمد


در این ظلمتکده رنجور تنها چیزی که آرامش و روشنی را به دل‌ها ارمغان می‌دهد ، آیات هدایتگر قرآن مجید و تفاسیر آن است که برگرفته از سخنان ائمه اطهار علیهم السلام است . در این مجال برآنیم تا با گذر و گذاری در مرغزار سوره حمد، مشام جانمان را عطرآگین کنیم .

تبلوری از ارتباط با خداوند

سوره "حمد" تبلوری است از ارتباط نزدیک و بی واسطه خدا با انسان و مخلوق با خالق در اینجا تنها او را می‌بیند ، با او سخن می‌گوید ، پیام او را با گوش جان می‌شنود .

حتی هیچ پیامبر مرسل و فرشته مقربی در این میان واسطه نیست و عجب اینکه این پیوند و ارتباط مستقیم خلق با خالق آغاز گر قرآن مجید است.1

سوره فاتحه را کلید بهشت می‌دانند از آن رو که درهای بهشت هشت است و این سوره هم هشت قسم است تا آن هشت قسم تحصیل نکنی و به آن معتقد نشوی این درها برتو گشوده نشود :

نخست: (الحمد) یاد ذات خداوند،

دوم : (الرحمن) ذکر صفات او،

سوم : (مالک یوم الدین) ذکر معاد،

چهارم : (ایاک نعبد) ذکر افعال او،

پنجم : (اهدنا) ذکر تزکیه نفس،

ششم : (صراط المستقیم) ذکر آراستن نفس به نیکی‌ها،

هفتم : (صراط الذین انعمت) ذکر احوال دوستان و رضای خداوند از آنان،

هشتم : (غیرالمغضوب) ذکر احوال بیگانگان و نارضایی خداوند از آن‌ها

هر یک از این هشت علم دریست از درهای بهشت. پس هرکس این سوره را به اخلاص برخواند ، درب هشت بهشت بر روی او باز شود، امروز بهشت عرفان و فردا بهشت رضوان درجوار رحمن.2

امام صادق(ع) هنگام نقل این حدیث فرمود: بسیار می‌شود: بعضی از شیعیان ما بسم الله را آغاز کارشان ترک می‌گویند و خداوند آن‌ها را با ناراحتی مواجه می‌سازد تا بیدار شوند و ضمناً این خطا از نامه‌ی اعمالشان شسته شود»
بسم الله الرحمن الرحیم

خواجه عبدالله انصاری در تفسیر این آیه می‌گوید:

آغاز کتاب خدا بر نام الله و رحمن و رحیم از آن جهت است که همه معانی در آن سه نام جمع است و آن معانی سه قسم است: قسمی جلال و هیبت و ان در نام الله است، قسمی نعمت و تربیت و آن در نام رحمن است، قسمی رحمت و مغفرت و آن در نام رحیم است. اینکه آغاز به نام الله و بعد رحمن و سپس رحیم شده جهت آنست که سرآغاز همه،آفرینش است و بعد قدرت و پرورش و سپس رحمت و آمرزش. یعنی که به قدرت بیافریدم و به نعمت بپروردم و به رحمت بیامرزیدم.

«عبدالله بن یحیی»از دوستان امیرالمؤمنین(ع)به خدمتش رسید و بدون گفتن بسم الله برتختی که در آنجا بود نشست، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمین افتاد و سرش شکست، علی(ع) دست بر سر او کشید، زخم او التیام یافت بعد فرمود: آیا نمی‌دانی پیامبر از سوی خدا برای من این حدیث را نقل کرد: هر کاری که بدون نام خدا شروع شود بی سرانجام خواهد بود. گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد می‌دانم و بعد از این ترک نمی‌گویم، فرمود: در این صورت بهره‌امند و سعادتمند خواهی شد.
بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق(ع) هنگام نقل این حدیث فرمود: بسیار می‌شود: بعضی از شیعیان ما بسم الله را آغاز کارشان ترک می‌گویند و خداوند آن‌ها را با ناراحتی مواجه می‌سازد تا بیدار شوند و ضمناً این خطا از نامه‌ی اعمالشان شسته شود.»

الحمدلله رب العالمین ، امام صادق(ع) می‌فرماید: شکر نعمت‌ها اجتناب از گناهان است و اتمام شکر به گفتن الحمدلله است.3

الرحمن الرحیم ، اصل در خدا ، رحمت است. اگر شما غضب می‌بینید غضب خدا نوعی رحمت است؛ مثلاً جراح که در اتاق عمل شکم را پاره می‌کند آیا خشم و غضب دارد یا رحمت؟ عمل او رحمت است و مزد هم می‌گیرد. خدا گاهی انسان را تنبیه می‌کند تا بیدار شود.«اخذناهم بالبأساء و الضراء لعلهم یتضرعون»(انعام/42) گرفتارشان می‌کنیم تا آن‌ها را بیدار کنیم. گاهی آنچه ما مصیبت می‌نامیم چوب رحمت خداست. این بیدار باش وسیله‌ی نجات ماست. بهشت ، رحمت خداست و جهنم، عمل ماست. «ما بکم من نعمه فمن الله»(نحل/53) هر نعمتی به شما برسد از جانب خداوند است. در قرآن «سی» مرتبه رحمان و«سی» مرتبه رحیم به کار رفته است، هر جا کلمه‌ی رحمان در قرآن آمده منظور فقط خداست، رحمان برای غیر خدا بکار نرفته است. اما «رحیم هم به خدا، هم به پیغمبر و هم به مؤمنین گفته شده است. «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم» (فتح/29) محمد(ص) رسول خداست و کسانی که با او هستند بر کفار سختگیرند و بین خودشان مهربانند.4

 

مالک یوم الدین

امام رضا(ع) می‌فرماید: مالک یوم الدین؛ اقرار به برانگیخته شدن بعد از مرگ، محاسبه و مجازات است.5

ممکن است گفته شود که مگر خدا فقط مالک یوم قیامت است ؟!

جواب می‌دهیم: خیر، بلکه در دنیا هم، مالک حقیقی و اصلی خداست. در دنیا افراد دارای ملکیتی اعتباری و غیرحقیقی هستند درحالی که روز قیامت همین را هم از دست می‌دهند؛ همان جا که مال و زبان و چشم و گوش علیه انسان شهادت می‌دهند و انسان دیگر بر آن‌ها تسلط و ملکیتی ندارد.این اموال در حقیقت امانت است که خداوند به ما داده است.

پست و مقام می‌دهد تا ببیند پشت میز ریاست چه می‌کنی، در اصل ثروت و فقر همگی برای امتحان است. ایاک نعبد و ایاک نستعین عبادت می‌کنیم نه عبادت می‌کنم؛ در اسلام من معنی ندارد. اسلام ما را به دعای دسته جمعی، نماز جماعت و کلاً ما را به جماعت و دیگرخواهی و حتی تقدم دیگران برخود؛ یعنی ایثار و انفاق دعوت می‌کند.

خدا دوست دارد دیگران مخصوصاً اهل بیت (ع) را در دعا شریک کنیم، لذا از شرایط استجابت دعا این است که صلوات بفرستیم و برای فرج امام زمان (عج) دعا کنیم و همچنین به دیگران دعا کنیم.

در قرآن نیز دعا به جمع آمده است «ربنا اتنا فی الدنیا حسنه‌ی و فی الاخره الحسنه»(بقره/201). این دعای ما نیست که باید جمع باشد دعای خدا و ملائکه نیز همینطور است «ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یایی‌ها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»(احزاب/56) در وجه جمع بودن ایاک نعبد و ایاک نستعین این نکته مهم است که ما می‌توانیم نماز را به فرادا بخوانیم؛ اما اسلام تأکید زیادی بر جماعت دارد و همین آیه به خودی خود دال بر برتری نماز جماعت است. اگر بندگی خدا نکردیم بندگی غیر،خواهیم کرد.6

امام صادق(ع)می‌فرماید: شکر نعمت‌ها اجتناب از گناهان است و اتمام شکر به گفتن الحمدلله است

اهدناالصراط المستقیم ، مؤمنان می‌گویند: بار خدایا راه خود به ما بنما و آنگاه ما را بر آن روش دار و آنگاه از روش به کشش رسان. پس نمود راه به آنست که خداوند آیات خود را نمایش داد، روش آنست که مرتبه به مرتبه مقرر داشت، کشش آنست که او را نزدیک خود خواست.

مؤمنان در این آیت، نمایش و روش و کشش هر سه می‌خواهند، که هر که راه دید در راه برفت وهر که رفت به مقصد رسید.

 

صرات الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم والضالین
تفسیر سوره حمد

شخصی خدمت امام باقر(ع) عرضه داشت: یابن رسول الله(ع) صراط چیست؟ حضرت فرمود: دو صراط وجود دارد یکی در دنیا و دیگری در آخرت. صراط دنیا ولایت ما اهل بیت است.

آری دوست داشتن اهل بیت مقدمه‌ی اطاعت آن‌هاست. «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» (تسنیم/ج/ص506) ولایت حقیقی مصداقش پیروی و اطاعت است.

امام صادق(ع) می‌فرمایند: «کونوا لنا زیناً و لا تکنوا علینا شیناً» برای ما زینت و آبرو باشید نه مایه‌ی شرم. کاری نکنید که مردم به یک ارمنی بیشتر از یک مسلمان اعتماد داشته باشند.

طبق این آیه راه‌ها سه نوعند: راه کسانی که متنعم به نعم الهی شده‌اند که همان راه انبیا، اولیا، شهدا و صدیقین است. دوم؛ راه کسانی که مورد غضب خدا قرار گرفته‌اند و سوم؛ راه گمراهان. راه دو گروه، راه ضلالت است.7

بنی اسرائیل زمانی بر تمام مردم روزگار خویش برتری داشتند و قرآن درباره آن‌ها فرموده است: "فضلتکم علی العالمین" لکن بعد از آن فضیلت به خاطر کردار ورفتار خودشان دچار قهر و غضب خداوند شدند که قرآن در این به اره می‌فرماید: «و باووابغضب من الله" 8 خداوندا ما را از آنان مگردان که به خودشان بازگذاشتی تا به تیغ هجران خسته و به میخ رد بسته شدند آری چه باری کشد حبل گسسته؟ 9

 


پی نوشت ها :

1-تفسیر نمونه/آیت الله مکارم شیرازی.

2-تفسیر ادبی و عرفانی/ خواجه عبدالله انصاری.

3-بحارالانوار؛ج96،ص57.

4-تفسیر کلمه طیبه/سید مجتبی میردامادی.

5-من لایحضره الفقیه،ج1،ص296.

6-تفسیر کلمه طیبه .

7-همان.

8-تفسیر نور،حجةالاسلام قرائتی .

9-خواجه عبدالله انصاری/تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید.


منبع: مجله راه قرآن ، شماره 22


نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 دی 1390برچسب:,

 

قرآن و درمان افسردگى



در سال هاى اخیر کوشش هاى زیادى در زمینه ى روان درمانى افرادى که دچار اضطراب هاى شخصیتى و بیمارى هاى روانى هستند، انجام شده است. در این زمینه روش هاى مختلفى براى روان درمانى پدید آمده است; امّا هیچ کدام موفقیت مورد انتظار را درباره از میان بردن و یا پیشگیرى از بیمارى هاى روانى به دست نیاورده است. برخى از پژوهش ها نشان مى دهد میانگین درمان در مورد بیمارانى که با روش روانکاوانه معالجه و درمان مى شوند بین 60 تا 64 درصد در نوسان است و اگر توجّه کنیم که میانگین بیمارانى که بدون معالجه به روان درمانگران از عوارض این گونه بیمارى ها رهایى مى یابند میان 44 تا 64 درصد در نوسان است، متوجه مى شویم که میانگین فوق درصد رضایت بخشى را تشکیل نمى دهد. وانگهى حال گروهى از بیماران پس از معالجات روان درمانگران بدتر هم شده است.
در پژوهش دیگرى روشن شده است که شمار بیماران درمان یافته از یک گروه مورد مطالعه که تحت مداواى درمانگران قرار نداشتند با تعداد بیمارانى که از طریق روان درمانى معالج شدند برابر بوده است. این پژوهش نشان داده است که حال برخى از بیماران معالجه شده توسط روان درمانگران وخیم تر هم شده است.
این گونه پژوهش ها نشان مى دهد که میانگین درمان ناشى از روان درمانى هنوز به میزان رضایت بخشى نرسیده است.
هر انسانى در روند زندگى خود با موانعى روبرو مى شود زیرا در مقابل هر نوشى ،نیش ودر مقابل هر خوشى،ناخوشى وجود دارد.این موانع ومشکلات براى انسان ایجاد دلهره مى کند.در هنگام گرفتاریها دچار اضطراب و سپس افسردگى مى شود.البته نوع مشکلات وشخصیت افراد وزمان ومکان در طولانى بودن ویا کوتاه بودن این اضطرابها ـ که اگر درمان نشود به افسردگى منجر مى شود ـ دخالت دارند.
هر چند وجود دلهره واضطراب در حد عادى براى آدمى لازم است; زیرا باعث گرفتن حالت تدافعى شده وانسان را به عکس العمل واداشته وسعى در رفع مشکل مى کند; اما اگر فردى بى خیال وبى تفاوت بوده وهیچ گونه اضطرابى نداشته باشد ـ بجز ائمه معصومین(ع)و بعضى از اولیاء خدا ـ براى دیگران عیب ومریضى حساب شده که در روانشناسى آن را مرض «پسى کوپاتى»مى نامند.
افزایش افسردگى واضطراب در جهان امروز
در جهان کنونى بیمارى افسردگى بسیار زیاد شده است بطوریکه عده اى از مردم کشورهاى صنعتى با دارو بخواب رفته وبا دارو بیدار مى شوند. به طور مثال با هم گزارشى درباره پدیده افسردگى و علل و آثار آن در ایالات متحده آمریکا مى خوانیم:
به عقیده روان شناسان ،افسردگى بیماریى ناشى از مدرنیسم و فشارهاى جانبى آن است و جوانان به ویژه در آمریکا که سرعت نوآورى در آن جا بیش از سایر نقاط جهان است در سنین پایین تر در دام این بیمارى گرفتار مى آیند.
در سال 2002 افسردگى پس از بیمارى هاى قلبى ،گسترده ترین بیمارى دامن گیر بشر خواهد بود.به نوشته این مجله:
دکتر ارنست برنت و همکارانش از انستیتو تکنولوژى ماساچوست آمریکا برآورد کرده اندکه هزینه هاى مربوط به بیمارى افسردگى در آمریکا سالانه بالغ بر 44میلیارد دلار یعنى تقریبا برابر هزینه هاى بیمارى هاى عروقى است و این بدان معنا است که هر آمریکایى سالانه 6هزاردلار بابت بیمارى افسردگى پرداخت مى کند.
این مجله مى افزاید: هزینه هاى مربوط به درمان بیمارى افسردگى به 12 میلیارد و400میلیون دلار بالغ مى شود و خودکشى مبتلایان به افسردگى 7 میلیارد و 500 میلیون دلار به این رقم مى افزاید که خسارت ناشى از دست رفتن نیروى انسانى در آن به حساب نیامده است.
اکونومیست مى نویسد: در این میان،بازار داروهاى ضد افسردگى بسیار گرم است.طبق برآورد انستیتو تکنولوژى ماساچوست ارزش بازار جهانى این داروها بالغ بر 7 میلیارد دلار است که انتظار مى رود در پنج سال آینده 50%رشد داشته باشد!
مشهورترین داروى درمان بیمارى افسردگى که امروزه به ویژه در آمریکا رواج دارد «پروژاک»است که شرکت سازنده آن «الى لیلى»سالانه 2میلیارد و600میلیون دلار به جیب سهامداران خود سرازیر مى کند.» «الوین تافلر،نویسنده و نظریه پردازِ معروف امریکایى: در سراسر کشورهاى مرفه فریاد عجز و لابه هاى آشنا به گوش مى رسد. میزان خودکشى نوجوانان رو به افزایش است.الکلیسم بیداد مى کند.افسردگى روانى همه گیر شده است،بربریت و جنایت مُد روز گردیده است!
در ایالات متحده اتاق هاى اورژانس بیمارستان ها مملوّ از معتادان به مارى جُوانا و دیوانه هاى سرعت و دسته هاى اراذل و اوباش و معتادان به کوکائین و هرویین و بالاخره افرادى که گرفتار بحران شدید عصبى شده اند.
مددکارى اجتماعى و بهداشت روانى در همه جا به سرعت رو به گسترش گذاشته است،در واشنگتن یک کمیسیون بهداشت روانى وابسته به دفتر ریاست جمهورى اعلام مى دارد که به طور کامل شهروندان ایالات متحده از نوعى فشار عصبى رنج مى برند.و روان شناسى از مؤسسه ملى بهداشت روانى ادعا مى کند که تقریبا هیچ خانواده اى بدون نوعى ناهنجارى روانى وجود ندارد و اعلام مى کند روان پریشى ،جامعه آمریکا را که آشفته و پریشان و متفرق ونگران آینده است،فرا گرفته است!»
تافلر مى افزاید:زندگى روزمره واقعاًبه طرزافتضاح آمیزى کیفیت خود را از دست داده است و اعصاب همه خورد وداغان است، دست به یقه شدن وتیراندازى در مترو یا صفهاى بنزین نشانگر این واقعیت است که کنترل اعصاب از دست افراد خارج شده است و میلیون ها نفر از مردم به آخرین حد از ظرفیتشان رسیده اند.
بى تردید علت این افسردگى ها فرو رفتن در مادیات و دورى از مذهب، معنویات و فراموشى خدا مى باشد.
سؤالى که در این جا مطرح مى شود این است که چگونه این افسردگى ها واضطرابها را درمان نمائیم؟
علامتهاى افسردگى:
افسردگى داراى نشانه هایى است که به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1-احساس تنهائى و بى پناهى
2-وحشت واضطراب از آینده مجهول
3-دلهره از عدم موفقیت در شؤن مختلف زندگى از جمله در تحصیل،،شغل،نحوه کار،انتخاب همسروزندگى مشترک و نحوه زندگى خانوادگى،وضعیت تحصیل فرزندان و آینده آنان و...
چنانچه بتوان از راه صحیح با این دلهره ها برخورد نمود،زندگى سعادتمندانه هر انسانى تضمین شده است.
راههاى درمان افسردگى
1. ایمان و توکل: اولین راهى که اسلام براى مسئله اضطراب و دلهره ها پیشنهاد مى کند، ایمان و توکل به خداست. تکیه بر خالقى که قادر است.از همه چیز خبر دارد وبندگانش را دوست دارد.تکیه گاهى همیشگى که همه مى میرند ولى او باقى است.همه دچار مشکل مى شوند ولى او همیشه قهار ومسلط وحاکم بر همه چیز است.
على(ع)فرمود:کسیکه توکل کند،سختى ها بر او آسان و اسباب آسانى برایش فراهم مى شود.
پرفسور کارل یونگ مى گوید:بى مذهبى باعث پوچى و بى معنا بودن زندگى مى شود و داشتن مذهب به زندگى مفهوم ومعنا مى بخشد. دکتر پول ارنست متخصص دانشگاه پنسیلوانیا درباره نقش ایمان مى نویسد:مهمترین عامل شفاى مریض،ویتامین ها،داروها،معدنیت و جراحى و..نیست.بلکه امید وایمان است. من به این نکته پى برده ام که از این پس باید جسم مریض را با بکاربردن وسایل طبى و جراحى و روح وى را با تقویت ایمانش نسبت به خدا معالجه کرد.
در روایات آمده که مؤمن مانند کوه استوار است و سختى ها اورا تکان نمى دهد.مانند حضرت ایوب که در مقابل بدترین مصیبت ها ایستاد دومقاومت کردوعاقبت به رستگارى دوجهان رسید.
2. یاد خدا: دومین راهى که قرآن کریم با یک جمله به ما نشان مى دهد یاد خدا است. آرى یاد خداست که ترس از مرگ را به آرامش تبدیل مى نماید و ترس از هجوم مشکلات وگرفتاریها را از بین مى برد.یاد خدا دلهره ها و ترسهاى ناشى از بى اعتمادى به آینده را کاهش مى دهد.
خداوند در قرآن درباره تأثیر یاد خدا در آرامش و رهایى از اضطراب و افسردگى مى فرماید: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم الا بذکر الله تطمئن القلوب; آنانکه ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام است.آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مى یابد.»
اهمیت یاد خدا: ذکر خدا یعنى پذیرش حضور دائم و نزدیک بودن آن وجود مطلق در همه جا و در همه زمان ها; چون که خدا به رگ هاى گردن شما نزدیک تر و حایل میان انسان و جان و قلب اوست. این نزدیکى و حضور دائمى که برخاسته از ارتباط و فقر ذاتى همه آفریده هاست مى تواند این زمینه را فراهم آورد که هیچ چیزى بیرون از دائره علم، قدرت و حکمت او نیست. بنابراین اطمینان مى یابد که همواره خدا با اوست و در همه حال رفیق و همراهش است. براى ذکر در مقامات اخلاقى ـ عرفانى مراتبى گفته اند از جمله ذکر لفظى وذکر قلبى است.که بالاترین ذکر،نماز است. اگرچه خداوند از تسبیح و تحمید مخلوقاتش مخصوصاًانسان بى نیاز است ولى این ذکرها مایه معرفت وتکامل انسان شده و او را در رسیدن به معرفت الهى یارى مى کند.
در عرف عرفا و اولیاء خدا انسانهاى عاقل و فهیم کسانى هستند که همیشه به یاد خدا بوده وهیچ چیز حتى اشتغالات روزمره آنهارا از این امر باز نمى دارد. خداوند در آیاتى چندى به این مسأله اشاره دارد از آن جمله:
«انسانهاى مؤمن کسانى هستند که تجارت وخرید وفروش آنهارا از یاد خدا مشغول نمى کند.» ; «آنانکه در حالت ایستاده ونشسته وخوابیده بذکر خدا مشغول بوده ودر خلقت آسمانها وزمین تفکر کرده ومى گویند:اى خداى ما!اینهارا باطل وبیهوده نیافریده اى.تو از هر نقصى منزّهى .پس مارا از جهنم دور نگه دار.» ; «اى مؤمنین!مبادا مال ومنال شما را از یاد خدا غافل کند که در این صورت زیان کرده است» ; «خدارابسیار یاد کنید شاید رستگارشوید»
یاد کردن خدایى که از همه زیباتر، از همه عظیمتر، از همه مهربانتر، از همه بخشنده تر، به اسرار آشناتر، از همه نزدیکتر است; براى انسان صاحب معرفت از همه چیز لذت بخش تر است. به همین جهت پیامبران وامامان واولیاء خدا، شبانه روز به ذکر خدا و به ویژه به نماز مشغول مى شدند. رسول خدا(ص) آنقدر شبهارا به نماز گذراند که خدا به فرمود:«اى پیامبر!ما قرآن را نازل نکردیم تا تو به زحمت بیفتى.»
على(ع)شبى هزار رکعت نماز مى خواند.امامان و اولیاء الهى نیز بسیارى از اوقات عمر خود را به نماز و ذکر الهى مى گذراندند. و شاعر چه زیبا سروده است:
خوشا آنان که الله یارشان بى *** بحمد وقل هوالله کارشان بى
«باباطاهر»
از سیره عبادى انسانهاى برگزیده چنین به دست مى آید که در ذکر و نماز، باید منافع و اثرات بسیار مهمى باشد که آنگونه به آن اهمیت داده مى شود.به عکس، از اهمیت ندادن انسانهاى فاسد به نماز وذکر الهى به این نتیجه مى رسیم که یکى از عوامل سقوط این افراد فراموش کردن خالق خود مى باشد. کسى که مربّى اصلى و تربیت کننده و بزرگ کننده خود را فراموش کند، غافل ترین انسان است.
یاد خدا در همه جا فضیلت دارد. به ویژه در موارد زیر:
هنگام جهاد با دشمنان، برخورد با گناه، مشاهده جلوه هاى دنیا اعم از کاخها، قصرها، ثروتمندان، دنیاطلبان، زنهاى زیبا، باغها، آسمانخراشها، زرق و برقهاى ظاهرى و...
آثار دورى از یاد خدا: کسانى که از ذکر و یاد خدا غافل باشند، دچار ضررهاى مختلف دنیوى و اُخروى مى شوند از جمله: الف. سختى در زندگى و نابینایى در محشر: «هرکس از ذکر من دورى کند، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور مى کنیم! مى گوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردى؟ من که بینا بودم!» مى فرماید: «آن گونه که آیات ما براى تو آمد، و تو آنها را فراموش کردى» امروز نیز تو فراموش خواهى شد!».» ; ب. همنشینى شیطان:«کسیکه از ذکر خداى رحمن دورى کند، شیطان را همراه او مى کنیم.» ; ج. قساوت قلب: «خدا به موسى گفت: اى موسى!مرا در هیچ حالى فراموش نکن که فراموشى من دلهارا قسى مى کند.»
د. خود فراموشى: «مانند کسانیکه خدا را فراموش کردند نباشید، که خدا هم یادِ خودشان را از خودشان بُرد.»
3. صبر و تحمل: افراد صبور ماندنى تر و موفق تر مى باشند.
«اصمعى وزیر خلیفه عباسى در بیابان به خیمه اى رسید. زنى جوان و صاحب جمال درخیمه بود. اصمعى از او آب طلبید. زن گفت: شوهرم نیست و اجازه ندارم به شما آب بدهم. ولى اجازه شیر این بز بدست خودم است. زن از شیر به اصمعى داد. در این موقع یک سیاهى از دور پیداشد. زن گفت: شوهرم است که از صحرا برمى گردد. وقتى شتر سوار رسید، زن باستقبال او رفت و بر او سلام کرد، پاهاى او را شست و...ولى هر چه زن محبّت مى کرد، مرد که قیافه زشتى داشت و یک پایش لنگ بود، با بداخلاقى به او جواب مى داد. تا اینکه مرد وارد خیمه شد و نگاه غضبناکى به اصمعى نمود و به آخر خیمه رفت. اصمعى به زن گفت: حیف نیست شما با این امتیازات، با همچو مردى زندگى مى کنى؟ زن گفت: من از شما که وزیر خلیفه هستى تعجب مى کنم که مى خواهى بین من و شوهرم جدائى بیافکنى! اگر من با این مرد زندگى مى کنم براى این است که مى خواهم به روایت پیامبر(ص)عمل کرده باشم که فرمود:ایمان دو نیمه است. نیمه اى شُکر و یک نیمه اش صبر است. من خدا را بر نعمتهایش شکر گفته و بر سختى هاى زندگى صبر مى نمایم. و امید به پاداشهاى آخرت دارم.»
4. معالجات فردى: از قبیل: 1. بازگو کردن عقده ها با محرم اسرار مانند والدین،حضور در زیارتگاهها ومناجات هاى سحرگاهى; 2. توبه و طلب آمرزش : برخلاف مسیحیت که مى گوید یکشنبه ها به کلیسا بروید! اسلام هرزمان و هر مکانى را براى ارتباط با خداوند و توبه کردن وطلب آمرزش مناسب مى داند; 3. جستجوى راههاى موفقیت: علاوه برهمت بلند و تلاش، در بسیارى از موارد کلید حل مشکل بدست ما است. مثلا شخصى که در خانه نشسته واز خدا روزى مى خواهد،دعایش مستجاب نمى شود!یا کسیکه از دست همسرش به تنگ آمده واز خدا فرج وگشایش مى خواهد دعایش مستجاب نمى شود زیرا باز کردن گره بدست خودش است و آن طلاق است. (اگر راه دیگرى نمانده است.)و... 4. اقتصاد در معاش، چنان که على(ع)فرمود: هرکه مراعات اقتصاد کند من ضمانت مى کنم که فقیر نگردد. ; 5.اهمیت ندادن به عشقهاى کذائى 6. راضى بودن به رضاى الهى; 7.سرگرمیهاى سالم همانند سفر پیامبر(ص) مى فرماید: «به سفر بروید تا سالم وتندرست بمانید.» ; 8. توجه به نعمتهایى خداى متعال در اختیار ما قرار داده است. و در مسائل مادى به پایین تر از خود نگاه کنیم نه بالاتر.; 9. مأیوس نشدن از رحمت الهى، خداوند در قرآن مى فرماید: «لاتیأسوا من روح الله انّه لاییأس من روح الله الاّالقوم الکافرون» ; 10. رعایت اعتدال در تمام امور حتى در گوش کردن نوارهاى روضه وعزادارى.متأسفانه عده اى خیال مى کنند علامت حزب اللهى بودن آن است که ساعت ها نوار مداحان مشهور را گوش دهند که البته زیاده روى در این امر موجب افسردگى مى گردد.
پانوشت ها: 1. ریچارد. ام. شاین، روان شناسى بیمارى هاى روحى و عقلى، ص 864، به نقل از قرآن و روان شناسى، دکتر محمد عثمان نجاتى، ترجمه عباس عرب، ص 364.
2. برخى مسائل زندگى ساز عصرما(مؤسسه در راه حق)ص8
3. مجله اکونومیست، ژانویه 1999، شماره اول.
4 . عصر امام خمینى (میر احمد رضا حاجتى)ص158
5. خوبیها وبدیها
6. برخى مسائل زندگى ساز عصرما ش4ص10
7. اثبات وجودخدا ص249
8. رعد/ 28.
9. نور/ 37.
10. آل عمران/ 191.
11. منافقون/ 9.
12. جمعه/ 10.
13. طه/ 1.
14. طه/ 124.
15. زخرف/ 36.
16. حدیث قدسى.
17. حشر/ 19.
18. خوبیها وبدیها
19. وسائل ج12ص42
20. مستدرک ج2ص22
21. یوسف 87

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 دی 1390برچسب:,

 

پیر مرد بی سوادی که یک شبه تمام ایات قران بر قلبش نازل شد

 


حدود یك صدسال پیش در روستایی به نام ساروق كه آن روزها از دهات بزرگ حومه اراك محسوب می‌شد، واقعه‌ای در اعماق خاموشی روی داد كه طی آن جوان پاك نهاد 27ساله‌ای به نام محمدكاظم كریمی كه هنوز به مكتب نرفته بود و به قول خودش ملا ندیده بود، به یك باره حافظ كل قرآن شد. واقعه‌ای كه محمدكاظم بعدها سعی در مخفی نگه داشتن آن داشت اما به ضرورتی كه پیش آمد آن راز از پرده بیرون افتاد و برای سال‌ها بزرگترین علمای دینی ایران، عراق، كویت و مصر پیرامون آن به بررسی و مطالعه پرداختند و اغلب قریب به اتفاق ایشان بر این معجزه قرآنی مهر تأیید نهادند. آیة الله سیداحمد زنجانی، آیة الله سیدعبدالله شیرازی، آیة الله مرعشی نجفی و آیة الله مكارم شیرازی از جمله این بزرگانند.

محل الهام به کربلایی کاظم ساروقی


کربلایی کاظم می‌گوید که: من سه چیز را رعایت می‌كردم كه شاید به خاطر همین سه چیز مورد لطف خداوند قرار گرفتم:

1- این كه هرگز لقمه حرام نخوردم،

2- هرگز نماز شبم ترك نشد،

3- پرداخت خمس و زكاتم را هرگز قطع نكردم.

مرحوم حاج محمدكاظم در سال 1300 هجری قمری در روستای ساروق و در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد و پس از گذراندن ایام كودكی به كار كشاورزی مشغول شد و او نیز همانند سایر مردم ده از خواندن و نوشتن محروم شد و بهره‌ای از دانش و علم نداشت. اما نسبت به انجام فرایض دینی و خواندن نماز شب جدیت می‌كرد.

وی اهل مسجد و منبر بود و آن روزها یعنی قبل از 27 سالگی مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حایری در حوزه علمیه اراك بودند و هنوز به قم تشریف نبرده بودند. ایشان ماه‌های محرم هر سال مُبلغی را به روستای ساروق می‌فرستادند. یك سال محرم كربلایی كاظم به مسجد می‌رود و روحانی اعزامی از اراك در مورد خمس و زكات و اهمیت آن صحبت می‌كند. كربلایی كاظم چند روز بعد و تحت تأثیر سخنان آن روحانی با ارباب ده صحبت می‌كند و می‌پرسد كه آیا شما زكات گندمی كه زمینش را من می‌كارم پرداخت می‌كنی؟ ارباب ناراحت می‌شود و می‌گوید: تو به كار من كاری نداشته باش و خودت هر كاری می‌خواهی بكن. وی می‌گوید حالا كه زكات نمی‌دهی من هم برای تو كار نمی‌كنم بعد با حالت قهر روستا را ترك می‌كند و مدت سه سال در اطراف اراك به كارگری می‌پردازد. بعد از مدتی ارباب پشیمان می‌شود و برای او پیغام می‌فرستد كه حاضرم زكات بدهم و پدرم مجدداً به ساروق برمی‌گردد و مشغول كشت و كار می‌شود.

بعد از آن كه حاج محمدکاظم مجدداً به ساروق برمی‌گردد تا مشغول كشاورزی شود، بذری را كه قرار است بكارد ابتدا زكاتش را می‌دهد و بعد به كشت و كار می‌پردازد. یك سال تابستان كه گندم‌هایش را چیده و كوبیده بود و در «خرمن جا» ریخته بود تا باد بدهد اما آن روز باد نمی‌آمد مرد فقیری كه هر ساله از کربلایی کاظم مقداری گندم می‌گرفت نزد وی می‌آید و می‌گوید: كربلایی قدری گندم می‌خواهم تا به آسیاب ببرم فرزندانم گرسنه هستند. ایشان می‌گوید: می‌بینی كه باد نمی‌آید، تا برایت گندم آماده كنم با این حال برمی‌گردد به ده، غربال می‌آورد و مقداری گندم غربال می‌كند و به مرد می‌دهد. بعد می‌رود مقداری علف برای گوسفندان می‌چیند و به سمت خانه به راه می‌افتد. در بین راه به امام زاده‌ای كه به «72 تن (1)» معروف است می‌رود و فاتحه‌ای می‌خواند وقتی بیرون می‌آید تا علف‌ها را به دوش بگیرد و به خانه ببرد ناگهان دو سید عرب نورانی و بسیار خوش سیما با لباس‌های عربی و عمامه سبز نزد او می‌آیند و به او می‌گویند؛ محمدكاظم بیا با هم در امامزاده برای بچه‌های پیغمبر فاتحه‌ای بخوانیم.

وی می‌گوید: من الآن در امامزاده بودم و فاتحه خوانده‌ام. آنها اصرار می‌كنند و پدرم داخل امام زاده

می‌شود. در قسمت اول امام زاده كه مزار 15مرد است، فاتحه می‌خوانند وقتی می‌خواهند به قسمت «40 دختران» بروند، کربلایی کاظم می‌گویدكه نباید به آنجا رفت چون آنها زن هستند و شنیده‌ام كه مردها

نمی‌توانند آنجا بروند یكی از آن آقایان می‌گوید: اشتباه كرده‌اند، اینها خرافات است. اگر چنین باشد پس مردها نمی‌توانند قبر حضرت زینب در سوریه و حضرت معصومه در قم را زیارت كنند. و تاكید می‌كنند كه بیا فاتحه بخوان. بعد می‌روند قسمت دیگر كه 15 مرد و یك خانم هستند و آنجا هم فاتحه می‌خوانند. یكی از آن آقایان به محمدکاظم می‌گوید: محمد كاظم كتیبه‌های سقف امام زاده را بخوان! ایشان به سقف نگاه می‌كند و خط هایی به صورت نور برجسته را می‌بیند كه قبلاً نبوده بعد می‌گوید: آقا من سواد ندارم، مكتب نرفته‌ام، چطور بخوانم. آن آقا دوباره تكرار می‌كند كه بخوان! بعد می‌گوید: ما می‌خوانیم تو هم بخوان و در حالی كه با دست به سینه وی می‌كشد شروع می‌كنند به خواندن 6 آیه از سوره اعراف از آیه 54 تا 59:

«بسم الله الرحمن الرحیم، ان ربكم الله الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یغشی اللیل النهار یطلبه حثیثا والشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره، الاله الخلق و الامر تبارك الله رب العالمین...»

کربلایی کاظم آن آیه را با چند آیه پس از آن همراه با آن سید می‌خواند و آن سید همچنان دست به سینه او می‌كشد تا می‌رسند به آیه 59 «انی اخاف علیكم عذاب یوم العظیم.»
مرحوم حاج محمدكاظم در سال 1300 هجری قمری در روستای ساروق و در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد و پس از گذراندن ایام كودكی به كار كشاورزی مشغول شد و او نیز همانند سایر مردم ده از خواندن و نوشتن محروم شد و بهره‌ای از دانش و علم نداشت. اما نسبت به انجام فرایض دینی و خواندن نماز شب جدیت می‌كرد.

کربلایی کاظم بعد از خواندن آن آیات سرش را برمی‌گرداند تا با آن آقا حرفی بزند اما كسی را آنجا نمی‌بیند بعد با خودش می‌گوید كه آنها یا امام بوده‌اند یا فرشته؟ اسم مرا از كجا می‌دانستند؟ آنها غریب بوده‌اند؟ آنها قرآن را در سینه من گذاشتند و رفتند. بعد بی‌هوش می‌شود و تا اذان صبح در امام زاده می‌ماند. بعد كه به هوش می‌آید نماز صبح را می‌خواند. هوا كه روشن می‌شود علف‌ها را برمی‌دارد و به منزل می‌آید پدرش از وی می‌پرسد: دیشب كجا بودی؟ خیلی دنبالت گشتیم. می‌گوید: دیشب امام زاده بودم و ماجرا را تعریف می‌كند. اهل خانه فكر می‌كنند كه او دعایی شده یا جن گرفته پس او را نزد همان واعظی كه هر ساله به ساروق می‌آمد می‌برند.

واعظ که حاج شیخ صابر عراقی نام داشت می‌پرسد: پسر جان چطور شده آیا سواد داری. محمدکاظم می‌گوید: نه سواد ندارم. كسانی هم كه آنجا بوده‌اند گواهی می‌دهند كه سواد ندارد. بعد می‌گوید: خب حالا قصه چیست؟ ایشان ما وقع را توضیح می‌دهد. آقا صابر می‌پرسد چه چیز را یادت دادند؟ وی شروع به خواندن قرآن می‌كند. آقا صابر می‌گوید: این قرآن می‌خواند. جن گرفته نیست. به او كرامت شده آقا صابر قرآن می‌خواهد، می‌آورند هر جایی از قرآن را كه باز می‌كند و یك آیه می‌خواند حاج محمدکاظم بقیه‌اش را می‌خواند. آقا صابر می‌گوید: حالا كه به تو كرامت شده برویم خط هایی را كه در سقف امام زاده است ببینیم. وقتی وارد امامزاده می‌شوند می‌بینند نه خطی است، نه نوری!

حال این سوال مطرح می‌شود که چرا خداوند كربلایی كاظم را مورد لطف خود قرار داده و او را حافظ قرآن قرار می‌دهد؟

خود کربلایی کاظم به این سوال اینگونه پاسخ می‌دهد که: من سه چیز را رعایت می‌كردم كه شاید به خاطر همین سه چیز مورد لطف خداوند قرار گرفتم:

1- این كه هرگز لقمه حرام نخوردم،

2- هرگز نماز شبم ترك نشد،

3- پرداخت خمس و زكاتم را هرگز قطع نكردم.

ایشان می‌گفت وقتی می‌خواهم لقمه شبهه‌ناكی بخورم احساس سیری به من دست می‌دهد. وی می‌گفت روی سینه‌ام نوری را می‌بینم كه به محض مواجه شدن با لقمه حرام آن نور به تیرگی گرایش پیدا می‌كند و اگر لقمه حرامی بخورم بالا می‌آورم.


چگونگی وفات كربلایی كاظم

ایشان20 روز قبل از فوتش در ساروق درباره مسئله فوت و دفن خود با فرزندانش صحبت كرد. وی گفت من همین روزها فوت خواهم كرد. وقتی مُردم جنازه‌ام را به قم منتقل كنید و در آنجا به خاك بسپارید. بعد كمی درنگ كرد و گفت خب اگر من اینجا بمیرم شما برای انتقال جنازه‌ام به قم دچار مشكل می‌شوید، من می‌روم قم. پس فردای آن روز به قم رفت و 20روز بعد در آنجا فوت كرد و در قبرستان نو به خاك سپرده شد.

امام زاده ساروق




پانوشت ها:

1- امامزاده 72 تن ساروق در باغ بزرگی قرار دارد، كه پی بنای آن مربوط به قرن ششم هـ .ق است. امامزادگان مدفون شده در آنجا 72 تن هستند. زمانی كه امام رضا علیه السلام در طوس تشریف داشتند علویونی كه در مدینه، كوفه و نجف بودند برای ملاقات امام به سمت مشهد حركت می‌كنند. اما عوامل مأمون امام را به شهادت می‌رسانند و دستور می‌دهند كه علویون را برگردانند و اگر مقاومت كردند شهید كنند. این امام زادگان در جریان حركت به سمت مشهد به شهادت می‌رسند و در سه مجموعه دفن می‌شوند یك بخش 15نفر به اضافه یك خانم به نام «نصرت خاتون»، در بخش دیگر 15مرد و در بخش دیگر 40 زن مدفون شده‌اند كه به 40 دختران معروف است.

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 دی 1390برچسب:,

تعريف اعتماد به نفس از ديدگاه قرآن :

تعريف اعتماد به نفس از ديدگاه قرآن :

اعتماد به نفس از نظر قرآن ، به معناى پى بردن به کرامت و ارزش نفس است;(اسراء ،70 )

و اين کرامت انسان از ويژگى هاى او است که سائر مخلوقات از آن برخوردار نيستند;

و به همين خاطر نسبت به ديگر مخلوقات برترى دارد .

از ديگر کرامات و ارزش هاى انسان ، مقام «خليفة اللهى » (بقره ،30) و «مسجود ملائکه » (بقره ، 33)
 

و «تعليم الاسماء» (بقره ،31) بودن او است کشف اين حقايق سبب مى شود انسان ، جايگاه و ارزش خود را بشناسد ،

و به خود ببالد و اعتماد کند; و با اين ويژگى ها در مسير سعادت و کمال گام بردارد .

البته يادتان باشد در روان شناسى غرب ، اعتماد به نفس در مقابل توکل به خداست ;
 

زيرا توکل به خدا به معناى اعتماد به خدا است ، ولى اعتماد به نفس از ديدگاه روان شناسان غرب به معناى اعتماد به خود است .

و اگر اعتماد به خدا جايش را به اعتماد به خود داد شرک خواهد شد . 

اما آثار اعتماد به نفس 
Influence Self-Confidence

با تعريفى که از اعتماد به نفس شد ، آثار اعتماد به نفس به معناى آثار کرامت نفس خواهد بود .

برخى از آثار کرامت نفس عبارت است از:


1. عزت نفس

2. موفقيت

3. پرهيز از گناه

4. بي نيازي به غيرخدا

5. به بن بست نرسيدن

6. ياد دائمي خدا




1 . عزت نفس : کسى که مقام و ارزش خود را شناخته باشد تلاش مى کند آن را از دست ندهد ، و با قدرت و قوت ، موقعيت والاى خود را حفظ کند و هرگز شکست نخورد» . و از آن جا که تمامى اين ارزش ها از سوى خدا است ، عزت را نيز از خدا مى خواهد . «مَن کَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّيِّب ُ وَ الْعَمَلُ الصَّــلِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْکُرُونَ السَّيِّـَات ِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيد;(فاطر ،10) کسى که خواهان عزت است (بايد از خدا بخواهد) که تمام عزت براى خدا است ، سخنان پاکيزه به سوى او صعود مى کند ، و عمل صالح را بالا مى برد ، و آن ها که نقشه هاى سوء مى کشند ، عذاب شديد براى آن ها است و مکر آن ها نابود مى شود» . امام باقر(عليه السلام)مى فرمايد: «الياس عمانى ايدى الناس عزّ للمومن ; نااميد و مايوس بودن از آن چه در دست مردم است براى مومن عزت است .

2 . موفقيت ، پيشرفت و ترقى در کارها:

«وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِينَ;(آل عمران ،139) و سست نشويد و غمگين مگرديد و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد .» ايمان به خدا به ارزش هاى والاى خدادادى سبب آن مى شود که انسان از کسى ترس نداشته باشد ، سست نشود و خودرا برتر ببيند . اين روحيه ، عامل مهمى براى موفقيت و پيشرفت در کارها است .

3 . پرهيز از گناه :

نتيجه ايمان به خدا و ايمان به مقام بلند انسان ، عاملى است که انسان از هر گناه پرهيز کند; زيرا گناه ، انسان را از موقعيتى که دارد تنزل مى دهد . «وَ ثِيَابَکَ فَطَهِّر * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ;(مدثر ،4ـ5) و لباست را پاک کن و از پليدى هاى بپرهيز» . امام على(عليه السلام)مى فرمايد: «کسى که کرامت خودش را حفظ کند موقعيت گناه برايش پيش نمى آيد» .

4 . استغناء; بى نيازى به غير خدا نيز از آثار کرامت نفس است . امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «بى نيازى تو از مردم در پاکى تو از آبروى تو و بقاء عزت تو است » .

5 . به بن بست نرسيدن :

شناخت خود ، و شناخت راه و هدف ، انسان را در پيمودن راه و رسيدن به هدف ثابت قدم نگه مى دارد; و در اين مسير هيچ مشکلى و يا شکست ظاهرى او را به بن بست نخواهد کشاند; «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَآ إِلآَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن يُصِيبَکُمُ اللَّهُ بِعَذَاب مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ;(توبه ،52) بگو آيا درباره ما جز يکى از دو نيکى انتظار داريد (يا بر شما پيروز مى شويم و يا شربت شهادت مى نوشيم ) ولى ما انتظار داريم يا عذابى از طرف خداوند (در آن جهان ) يا به دست ما (در اين جهان ) به شما برسد ، اکنون که چنين است شما انتظار بکشيد ما هم با شما انتظار مى کشيم » .

6 . ياد دائمى خدا:

نتيجه ايمان به خدا و ايمان به کرامات انسانى و تحمل تمامى سختى ها آن است که انسان در نهايت به خوشى و سعادت واقعى برسد; و اين جز با ياد و حضور خدا در متن زندگى حاصل نخواهد شد . کسى که اعتماد به کرامت نفسانى خود کرده باشد هرگز از ياد خدا غافل نمى شود; اما کسى که غافل از ياد خدا شد زندگى تلخى خواهد داشت ; «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ أَعْمَى;(طه ،124) و هر کس از ياد من روى گردان شود زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور مى کنيم » .

و .

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
موضوع: ( <-PostCategory-> ) | تاريخ ارسال: پنج شنبه 25 دی 1390برچسب:,

 

شرایط مطالعه ی بهتر 

این شرایط به شما یاد می دهند چگونه از زمانهای مطالعه ، بهره‌وری بالاتری داشته باشید . به شما می آموزند قبل از شروع مطالعه چه اصولی را به کار گیرید ، در حین مطالعه چه مواردی را فراهم سازید و چگونه به اهداف مطالعاتی خود برسید.

«
بکارگیری شرایط مطالعه یعنی بهره‌وری بیشتر از مطالعه»
شرایط مطالعه بهتر

شرایط مطالعه ، مواردی هستند که با دانستن ، بکارگیری و یا فراهم نمودن آنها ، می توان مطالعه ای مفیدتر و با بازدهی بالاتر داشت . در واقع این شرایط به شما یاد می دهند چگونه از زمانهای مطالعه ، بهره‌وری بالاتری داشته باشید . به شما می آموزند قبل از شروع مطالعه چه اصولی را به کار گیرید ، در حین مطالعه چه مواردی را فراهم سازید و چگونه به اهداف مطالعاتی خود برسید.

1-
برای موفقیت در مطالعه ، باید درست آغاز کنید:

یعنی برنامه درسی خود را طوری تنظیم کنید که از خواندن کتابها ، هدفی واضح و روشن را دنبال کنید .

-
درسهای خود را طوری برنامه ریزی کنید که هنگام مطالعه ، ابتدا کتابهای آسان را بخوانید ، نه کتابهای مشکل را.

-
در هنگام مطالعه یک کتاب ، ابتدا از قسمت‌های آسان و جذاب شروع کنید و بعد به سراغ بخشهای مشکل تر آن بروید . این کار را می توانید با مرور قسمت‌های خوانده شده قبلی آغاز کنید. قسمت‌های آسان و جذاب علاقه شما را به خواندن افزایش می دهند.

-
در برنامه ریزی درسی خود ، موضوع‌های مشابه را پشت سر هم قرار ندهید و آنها را یکی پس از دیگری مطالعه نکنید تا حد ممکن بین آنها فاصله بگذارید.

-
اگر می خواهید چند کتاب را در یک روز مطالعه کنید ابتدا زمانهای خواندن و ترتیب قرار گرفتن آنها را مشخص کنید و بعد به مطالعه بپردازید .

-
حتی المقدور برای یک کتاب بیش از دو ساعت وقت در نظر نگیرید . و زمانهای مطالعه را به مدتهای دو ساعته تقسیم کنید . تصور نکنید که هر چقدر زمان مطالعه یک کتاب بیشتر باشد بهتر است بر عکس هر چقدر زمان کوتاه گردد و موضوع مورد مطالعه عوض گردد ، میزان یادگیری افزایش می یابد .

-
اگر می خواهید در شش روز هفته ، شش کتاب بخوانید، هرگز هر کتاب را در یک روز نخوانید و برای شش روز ، شش کتاب در نظر نگیرید . بهتر است هر روز را به شش قسمت تقسیم کنید و در هر قسمت ، یک کتاب بخوانید و این روند را در شش روز هفته ادامه دهید .

-
به روش تدریجی درس بخوانید ، یعنی در طول سال تحصیلی درس بخوانید و خواندن دروس را به شبهای قبل از امتحان موکول نکنید . مطالعه تدریجی و با تداوم در طول سال تحصیلی بسیار بهتر از مطالعه فشرده و با تراکم در چند روز قبل از امتحان است.
شرایط مطالعه بهتر

2-
برنامه ریزی :

«
یکی از عوامل اصلی موفقیت داشتن برنامه منظم است»

برنامه ریزی صحیح این است که چگونه از وقت و امکانات موجود حداکثر استفاده را ببرید . عدم برنامه ریزی صحیح باعث اتلاف وقت شده و بازده مطالعه بسیار کاهش می یابد .

نکته ای که در این جا قابل ذکر می باشد اینست که ، داشتن برنامه مهم است ولی مهم تر از آن اجراء برنامه است .

الف )برنامه ریزی درسی :

بهترین برنامه ریزی درسی، خود فرد است . یعنی هر شخص باید با توجه به شرایط روحی ، جسمی ، محیطی ، زمانی ،علاقه ، هدف ، نقاط ضعف و قوت خویش برای خودش برنامه ریزی کند .

ب ) کوتاه ، ساده و قابل اجراء بودن برنامه صحیح است .

یعنی هر قدر برنامه حجیم و سخت باشد تاثیر منفی بر روحیه فرد می گذارند و به خاطر پیچیدگی شان ، غالباً با شکست مواجه می شوند .هر قدر برنامه کوتاهتر و ساده تر باشد . شخص راحت تر آن را در زمان تعیین شده انجام می دهد. و تجربه ای موفق در زمینه برنامه ریزی کسب می کند . و این تجربیات موفق در رسیدن به موفقیت‌های بعدی تاثیر بسزایی خواهند داشت .

ج ) اجراء برنامه در زمان مشخص :

وقتی برنامه ای را نوشته‌اید . باید آن را در زمان مشخص اجرا کنید . اگر نظم خاصی در اجراء برنامه داشته باشید ، به راحتی می توانید به اهداف خویش برسید. کسانی که نظم و ترتیب در اجراء برنامه را رعایت نمی کنند ، غالباً برنامه‌های آنان با شکست مواجه می شود .

3-
نظم و ترتیب :

«
اساس هر سازمانی به نظم آن بستگی دارد »

رعایت نظم از شرایط مهم مطالعه به حساب می آید . چرا که نظم به ایجاد تمرکز حواس کمک می کند. همچنین وقتی که نظم بر پا شد ، یادگیری بهتر صورت می گیرد . اگر اتاق و میز مطالعه نامنظم باشد موجب حواس پرتی و اختلال در یادگیری می شود . توجه داشته باشید . هر جور که مطالب را به حافظه بدهید ، بر همان اساس نیز می توانید آنها را بازیابی کنید .
شرایط مطالعه بهتر

4-
حفظ آرامش :

«
آرامش ضمیر ناخود آگاه را پویا و فعال می کند»

درسی را که با آرامش بخوانید قطعاً بهتر می توانید بیاموزید ، برای آنکه بازده مطالعه خود را بالا ببرید ، در سخت‌ترین شرایط و حتی کوتاهترین زمان نباید مضطرب شوید و سعی کنید در این مدت کوتاه با آرامش خاطر مطالعه کنید. مطالعه بدون اضطراب و خونسردی کامل ، تاثیری بسیار مثبت در افزایش میزان یادگیری دارد. توجه داشته باشید که حفظ خونسردی و آرامش ، هرگز به معنای بی خیالی و بی حالی نیست ، بلکه به معنی وضعیتی هوشیار همراه تمرکز حواس و بدون دلهره است . روانشناسان معتقدند که اضطراب کم برای مطالعه و موفقیت لازم است ، زیرا شخص را به تحرک و فعالیت وا می دارد و باعث می شود که به طور جدی به درس خواندن بپردازد ، اما اگر این اضطراب از حد معمول خود خارج شود و استرس و دلهره در فرد ایجاد کند نه تنها مفید نیست ، بلکه مانع از فعالیتهای وی شده ، و حتی در جلسه امتحان مانع از یادآوری آموخته‌های شخص می شود . نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که در اغلب موارد ، اضطراب ناشی از تفکرات منفی شماست . وقتی که نسبت به امتحان تصور منفی دارید، از آوردن نمره کم می ترسید ، عواقب قبول نشدن را در نظر می گیرید . در نتیجه تصورات منفی ، موجب اضطراب می گردند و اضطراب سدی در راه کارایی حافظه می گردد و این عمل خود اضطراب بیشتر را به دنبال خواهد داشت و نهایتاً اینکه این سیکل معیوب همچنان ادامه خواهد یافت .

5-
استفاده صحیح از وقت :

«
بنیامین فرانکلین می گوید : پس وقت را تلف نکنید زیرا زندگی از وقت تشکیل شده است »
استفاده صحیح از وقت و هدر ندادن آن بسیار مهم است .چرا که زمان از دست رفته را نمی توان مجدداً باز یافت . زمان را نمی توان ذخیره کرد ، نمی توان خرید و یا فروخت و نمی توان از 24 ساعت دیگران قرض گرفت زمان سرمایه ای است که اگر مورد استفاده قرار نگیرد ، از دست می رود در حالی که یک سرمایه مالی این چنین نیست .

اگر منصف باشیم با کمی دقت و تامل در می یابیم که مشکل اصلی کمبود وقت نیست ، بلکه در نحوه استفاده از آن است

lمنبع: http://www.gharian.ir.

 

نویسنده پست: admin


برچسب‌ها: <-TagName->
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد
معرفی وبلاگ
نویسندگان
آرشیو مطالب